سرفراز باشی

داشتم قدم میزدم،طبق عادت هر شبم پیش از خواب... خوشحالم از اینکه حس نوشتن درونم نمرده،آن قدر که باعث می شود با چشمانی غرق در خواب،در حال تایپ باشم!



آقای فرهادی عزیز،ممنونم...چند ساعتی بیشتر تا اسکار باقی نمانده،و خب چه کنم،حین پخش مراسم بصورت زنده حتما در خواب خوش به سر می برم!

فقط میخواستم بگویم تا همین جایش هم بسیار بسیار راضی هستیم،از سه گانه ی دروغت که با چهارشنبه سوری آغاز شد و با درباره ی الی ادامه یافت و خاتمه اش(البته تا این لحظه) به جدایی نادر از سیمین انجامیده که شاید تنها جدایی ای باشد که عرش خدا را به لرزه ننداخته!

میدانید خیلی اهل فیلم دیدن نیستم،اما از معدود فیلم هایی که هرگاه پخش شده با دقت نگاهش کرده ام فیلم شهر زیبا بوده...از زمانی که متوجه شده ام آن فیلم نیز ساخته ی شماست مدت زمان زیادی نمیگذرد.عادتتان به پایان های باز را دوست دارم،آنجایی که اسم ها روی صفحه ظاهر میشوند و تو هنوز منتظری تا لابلای اسامی،داستان کمی جلوتر برود تا سرانجام مد نظرت را پیدا کند و بهت زده ای از اتمام فیلم...و خب شاید اولش بگویی چه پایان بی ربطی اما بعد تر که فکر می کنی میفهمی اصل ماجرا چیز دیگری بوده،حال چه فرقی دارد که دختر در را روی پسر باز کند یا نکند؟ زن پی به رابطه ی مرد با زن همسایه شان ببرد یا نبرد؟یا اینکه دختر از نامزدی اش با پسر راضی بوده یا نه...یا حتی اینکه بفهمی دخترک زندگی با پدر را انتخاب می کند یا مادر! اصل ماجرا این است که پیام داستان سر راست نیست و باید با فکر متوجهش شد.

آقای فرهادی،تا همین جا که آقایان متشخص و صاحب صدا و سیمای میلی اسکار را در حد جشنواره ای در پیت(!) می دانند و به جایش مردم صلح دوستت در فضاهای حقیقی و مجازی برای موفقیتت لحظه شماری میکنند کافی ست...هم برای شما،هم برای ما!!


پ.ن1:این دسته احساساتی که برای خودم دلیل واضحی ندارند را دوست دارم...یکیش اینکه همین امشب فهمیدم دوست دارم برنده شویم!

پ.ن2:پخش مرده ی مراسم را حتما خواهم دید...حداقل برای دیدن ویگو مورتنسن و جانی دپ و نیکول کیدمن!

پ.ن3:نوشته ام ناگهان به اتمام رسید!

نظرات 6 + ارسال نظر
jiiiiiigh دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:37

دیشب که این پست رو خوندم دلم خواست لبخند بزنم با صدای بلند .. تا الان لبخند زدی با صدای بلند؟ ..

تبریک .. تبریک .. تبریک ..

از اون لبخندها که صداشو فقط دل می شنوه؟
آآآآآآآآآآآآآآآررررررررررررره ه ه ه ه :))

somebody سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:41

خودشون رو بُکشن و به بی تفاوتی بزنن مطمئنم یک جایی ته ِ ته ِ وجودشون منتظر می مونه تا برنده رو ببینه تا خوشحال بشه تا احساس غرور کنه...پخش مرده مراسم رو همه می بینیم...
با پ. ن1 موافقم.
راستی در دیار شما به سر می برم...بسی خوش می گذرد

کینه بد چیزی...رخنه که بکنه توی وجودت دیگه نمیتونی نسبت به موفقیت دیگران احساس خوبی داشته باشی. بعید میدونم ذره ای خوشحال شده باشن!!

راست می گویی؟؟بفرمایید در خدمت باشیم:))...خوش بگذره.

پریسان سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 http://my-sense.blogsky.com

اوهوم. منم باهات موافقم...
عالی بود

{گل}...:)

فوسیس سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:13 http://www.fosis.blogfa.com

منم خیلی خوشحال شدم. خیلی بیشتر از خیلی!

مثل همه...

لیلی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:44

مبارکتون باشه ایشالله به پای هم پیر بشید

جااااان؟؟؟:|

لیلی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:16

جهت پرت شدن از موضوع گفتم

لووووووس...خیال کردم خبریه:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد