www.formygirl.blogsky.com
چقد خوشگل شده بلاگ اسکای...
سلام
هستم،حتی سر میزنم ببینم کسی نظری داده یا نه، سراغی گرفته یا نه
میدونید، به دنیای مجازی هیچ اعتمادی نیست، یه چراغ که هربار خاموش میشه روشن شدنش با خداست،وبلاگی که هربار آپدیت میشه آپدیت شدن بعدیش با خداست،فیسبوکی که یه زمانی غلغله بود الان قشنگ خاک میخوره و آدمایی که همیشه تنوع میخوان و تب یه چیز میگیردشون بدون توجه به اینکه همینی که الان اینستاگرام هست قبلا فیسبوک بود، آدم همون آدمه بابا، فقط فضا عوض شده!
نمیدونم، شاید آدمیزاد همیشه دنبال مرهم هست،نه مرهم درد یا غصه،نه... مرهم یه چیزی که روح متلاطمشو برای لحظاتی در بر بگیره و برسوندش به ساحل آرامش.
آ ر ا م ش
چقدر تعریف کلمه ی بالا سخت هست، وقتی هربار ناآرامی جدیدی رو تجربه میکنی و فراموشت میشه جایی که الان هستی ساحل آرامش تلاطم قبلی بوده. زندگی مشترکم رو شروع کردم،الان خونه دارم،عشق دارم،زندگیمم روی روال هست اما... هنوز دنبال رسیدن به ساحل آرامش هستم،اونم وقتی روی ساحل آرامشِ تلاطمِ قبلی هستم. گاهی وقتا وسط شمردن هدف های بزرگ زندگیم وقتی یاد ازدواجم میفتم نفس راحتی میکشم و میگم هووووووف،شکر که این هدف بزرگ برآورده شد و خودم و همه ازش راضی هستیم.
میدونید میخوام چی بگم؟ این دنیا و دغدغه هاش بشدت بزرگه،اگر الان با یه فرد مجرد صحبت کنید شاید صدهزار برنامه برای گذروندن وقت کنار عشقش داشته باشه اما وقتی همون فرد متاهل شد شاید ده تا برنامشم یادش نیاد! صحبت از بی وفایی و سرد شدن و این خزعبلات نیست، صحبت از آرامش هست و تعریف متغیر همیشگیش که باعث میشه تو هر شرایطی فکر کنی شرایطِ دیگه ای هست که باید بهش برسی و وای به روزی که رسیدن به شرایط دیگه یادت ببره از شرایط فعلیت لذت ببری!
علی الحساب برگشتم به نوشتن رفقا، میخوام دوباره از آرامشی که مزه ش یادم رفته بود استقبال کنم.
بابا بخدا دنیای من فرق داره... ادامه مطلب ...
من کسی را میخواستم که بلدم باشد، و این را نمیفهمیدم مگر آنکه میفهماندیم،و نمیفهماندیم مگر بعد از پیوندمان،و چه شانسی آوردم که به جایی رسیدم که حال میدانم... ادامه مطلب ...