افسانه ی ناسروده

من کسی را میخواستم که بلدم باشد، و این را نمیفهمیدم مگر آنکه میفهماندیم،و نمیفهماندیم مگر بعد از پیوندمان،و چه شانسی آوردم که به جایی رسیدم که حال میدانم...  

زندگی در دوست داشتن و دوست داشته شدن خلاصه نمیشود،زندگی دقیقا در همین ها خلاصه میشود و نمیشود،خودش را نشان نمیدهد، نمیگوید دوست بداری چنین میشود و چنان،اصلا گاه شاید درنیابی جادوی علاقه افسار کجای ماجرا را در دست گرفته اما مطمئن باش اصل همانجاست،در دستان محبت! تفکیکشان سخت است،دوست داشتن و علاقه و محبت و عشق،چیزهایی هستند که اصل بر اثرشان است،اصل هدایت امورشان است،نه به شعر است و نه به متن،نه به پچ پچ عاشقانه در دراماتیک ترین لحظات زندگی و حتی نه به ندامت بعد از خشم! اگر با او بودی و با او ماندی بدنبال رد پایشان بگرد،عشق و علاقه و دوست داشتن و کلیه ی هم خانواده هایشان. بگرد چون هستند،بدنبالشان بگرد چون ماندن با او از یافتنش سخت تر است،بگرد چون اگر با تمام وجود با تو نبود اصلا ماندنی صورت نمیگرفت که بخواهی بدنبال دلیل ماندگاریش بگردی... میفهمید چه میگویم؟

این وبلاگ نام عوض نکرد،رفت و آمد داشت اما نابودی نداشت،خاموشی داشت اما فراموشی نداشت،فرار از گذشته نداشت و اما دلخوش آینده هم نبود... این وبلاگ هرچه که بود در جریان بود، رکودش را همه دیدند،سجودش را همه دیدند،شکستنش،پا گرفتنش،خاکستر شدنش... چه کسی خاکستر مرا جمع کرد،نامش به هزار بار بگویید و آرام جانم شوید.


دیگر اعتمادی نبود، از هرچه نوشتم تمام شد،گاه ننوشته تمام شد،به ظاهر همه چیز داشتند و تا بجای من نرسید نمیفهمید چرا وقت نوشتن این خط پوزخند میزنم! برای به هم رسیدن نه نوشتن کافیست و نه خواندن، برای به هم رسیدن باید قدم بردارید و اگر سانتیمتری کج روی وجود داشت فاتحه ی رابطه را بخوانید،مسیر بسیار طولانی ست و تا "آموخته ی" هم نباشید قدم برداشتن برایتان دشوار است.

آموخته بودن را مادربزرگم یادم داد،یادم داد وقتی موجودی آموخته ات باشد جز تو نمیبیند و هر راهی که بروی جز پیمودن راه و رسیدن به تو نمیخواهد! سخت میشود اگر عاشق نباشی،عاشق هم که باشی میپرسی نکند مقصد بد باشد و نفسم بگیرد؟ اینجاست که آموختگی جواب میدهد اگر هم نفست بگیرد یعنی نفسش گرفته،و اگر نفسش بگیرد و نفست نگرفت هم نفسش نیستی، پس بهتر که نباشی!

هم نفسی به روزها و ماه های خوش ابتدایی نیست، به ماندن ها در وسط تردید هاست،به پایبند بودن به اصولی ست که مد نظرتان بوده و داردشان،و بعد حتی اگر نفستان بگیرد هم کنارش میمانید و برایش میجنگید و روزی چند بار میمیرید!

طول میبرد تمام این ها، و تمام این یکسال داشت طول میبُرد هم نفس بودن، و بعدش طوفان بود و روزی چند بار مردن، اما دم مسیحایی ست عشق و دوباره "حی"ت میکند و از نو شروع میکنی با هم نفست،تازه نفس تر!


لیلای من،از جمع کردن خاکسترم تا شیرین کام کردنم مصائب داشتی،سختی هایی که هیچکس، و به ضرس قاطع میگویم هیچکس یارای تابش را نداشت، نفست بارها گرفته شد همچون نفس من، اما همراه بودی، همانی که در تمام نوشته قصد تعریف کردنش را داشتم و نتوانستم،همان که نمیفهمیدم وجود خارجی دارد مگر آنکه میدیدمت،میداشتمت تا بفهمم جنگیدن برای رسیدن یعنی چه، تا بفهمم کجا پورخند بزنم، بفهمم بلد بودن یعنی چه و شاکر باشم تا ابد خدا را... مصائب داشتی و میدانی هنوز تمام نشده اند، اما طوری دست در دستشان میرقصی که شادی ها زیر سوال میروند،کاری که خوب بلدی...همین خرق عادت ها!

برای نوشتن از خوبیت خیلی کوچکم،برای نوشتن از وسعتت قلمی میخواهم از جنس دریا،برای نوشتن از نور بودنت قلمی میخواهم از جنس خورشید،نوشتن از تو سخت است... حال هی بگو چرا از من نمینویسی :).

نظرات 7 + ارسال نظر
Fateme سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 22:11 http://spotlight1.blogfa.com

ای جاااااان ^_^
خب بنویسین ازش دیگه...
نمیدونین چه حس خوبیه که مرد ِ زندگی ِ آدم ، در مورد ِ آدم بنویسه...:)

سخته نوشتن،نفسم گرفته شد بابت همین پست... گستردگی مطلب زیاده و خودمم قاطی میکنم!

گذرا چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:15

مبارکه
ایشالله ایندفعه به سرانجام برسه رابطت

سلامت باشید
رسیده،نامزد کردیم

ندا چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:37

دینگ دینگ...
اقا اقا اسم عروسو من بگممممممممممممم!؟!؟!؟

بزار بمب رو من بترکونم:))

لیلی !

دقیق تر بگو خو توله شیر
لیلی قصه ها

Fateme چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:12 http://spotlight1.blogfa.com

واااای مباااارک ^_^
همین که نامزد کردینو میگم !
جواب کامنت گذرا رو خوندم:دی
من این پستو که خوندم حدس زدم "لیلی قصه ها" بانوی محترم مورد نظر باشه :))
آخه وبلاگ ایشونم میخونم :)
خیلیییییی خوشحالم الان براتون^_^
خوشبخت بشین انشالله

تشکر
شما أ همون اولش به ما لطف داشتید
سلامت باشید،روزی خودتون و آقای رفیق بشه

Fateme چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 15:42 http://spotlight1.blogfa.com

خواهش میکنم
خیلی ممنون،ایشالا

گذرا چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 23:44

خیلی خوشحالم برات ناصر عزیز
امیدوارم که شادیت مدام باشه مرد اردی بهشتی
چه زود بزرگ شدی ناصر!
بانوی مکرم که کامنت های ما رو محل نمیزاشتن!
بازم گلی به جمال شما که بااینکه سالی یکبار آپ میکنی اسممون ر یادت نرفته
...

آرزوی شادکامی ابدی

وحید پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 13:14

چه متن زیبایی @};-
و... مبارک باشه ناصر عزیز و گل >:D<

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد