کاری که شما نمیکنید...

آدم ها دو دسته اند...آنهایی که میتوانند بنویسند و آنهایی که نمیتوانند!


به پا خواسته ام برای حمایت از تمام وبلاگ نویسانی که همانند خودم متهم شده اند به سیاه بودن دنیایشان و افسرده بودن شدید...

خطاب به کلیه ی افرادی که متهممان میکنند،خطاب به کسی که رابطه ام با او تمام شد،خطاب به کسانی که رابطه شان با "آنهای وبلاگ نویس" تمام شد،خطاب به تمامی کسانی که محکوممان میکنند به مرثیه سرایی و سیاه نویسی و گاه سیاه نمایی!

شما تا به حال دست به نوشتن برده اید؟؟تاکنون با جوهر اقدام به ثبت روزمره های نه چندان شاد خود کرده اید؟؟تاکنون امتحان کرده اید که ثبت کنید چیزی را که بعد از ثبت شدن سیاه کند خود را،شما را،اطراف را؟سعی کرده اید عمق دریایی که همه در آن غوطه ور هستیم را ببینید؟؟بخدا اگر سعی کرده باشید...سعی نکرده اید که نمیدانید،نمیدانید آن نوشته ها را با هرچیز که بنویسی(حتی صفحه کلید) باز هم چیزی که میماند سیاهی ست!

ما سیاهش نکرده ایم،نه من نه هیچ وبلاگ نویس دیگری وقت ثبت وقایع نه چندان خوشایند زندگی اش چیزی فراتر از واقعیت را عنوان نمیکند...حتی هیچ چیز خارق العاده ای را ثبت نمیکند،حتی گاهی سرگذشت ما وبلاگ نویس ها نیز همانند شما وبلاگ خوان هاست،حتی تر گاهی سرگذشت شما وبلاگ خوان ها سخت تر از چیزهاییست که ما مینویسیم...ما فقط یک فرق داریم! مینویسیم چیزی را که شما نمینویسید،ما ثبت میکنیم تا فراموش نشود،شما ثبت نمیکنید و فراموش میشود...فرق ما همین است!


شمایی که محکوممان کردید،آری شما را میگویم که دوستتان داشته ایم...بخدا دنیای شما زیباتر از دنیای ما نیست،کافی ست بنویسید تا باورش کنید!


پ.ن1:و البته،و صد البته سبک نوشتار ماست که باعث میشود از سرخوشی ها کمتر بنویسیم...به شخصه از چیزهایی که برایم مهم تر هستند مینویسم،وگرنه آنهایی که در دنیای واقعی مرا دیده اند میدانند هم شوخی ام را دارم هم خنده ام را...که حتی گاهی به نظر میرسد همیشه ی خدا در حال خنده و خنده و خنده ام!


پ.ن2:دنیای ما خاکستری ست،هم سیاهیش را داریم هم سپیدی...سپیدی اش در دنیای واقعی ست،سیاهیش در دنیای مجازی...ما هیچ یک افسرده نیستیم،فقط حقایق تلخ را ثبت میکنیم،کاری که شما نمیکنید!

نظرات 8 + ارسال نظر
لیلی شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 http://leilyghese.blogfa.com

زمانی که شادی از سروکله دلم بالا میرفت همیشه میگقتم چرا اکثر وبلاگا افسرده نویسن...!حالا خودم شدم یکی از اون وبلاگا!
ما آدمای به ظاهر افسرده خیلی خوب حرف هم رو میفهمیم...شاید از اینکه یه هم درد داریم خوشجال بشیم.من به عنوان یه سیاه نویس نیاز دارم که بنویسم چون زمانی مینویسم که دیگه لبریزم از حرف ...
ولی بازم به افرادی که ما رو سیاه نویس خطاب میکنن حق میدم اما پیشنهاد دوستانه من اینه که نخونن همچین وبلاگایی رو ... مطمئنن توی زندگیشون اثر منفی داره
^ دلم شاد شد که نوشتی بالاخره

آره خب...حرف منم فقط اینه که بگم ما هم روزای شاد کم نداریم،فقط ثبتشون نمیکنیم!

قربان دل کوچکتان...:)

شـقایـق سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:59 http://plant-life.blogfa.com

البته !!

کوروش چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:51

زندگی قطعا واسه شماها هم دو رو داره،هم سپیدی هم سیاهی،به شخصه دیدم و قطعا هم دیدید کسایی رو که از شادی مینویسن
اگه کسی بهتون میگه سیاه نویس،که کلا نه فبولش دارم ونه میخوام بدونم منظورشون چیه،به خودش مربوطه
من فقط دو سوال دارم
آیا زندگیتون واقعا به این سیاهیه که به تصویر میکشین،و اگه هست و مینویسین،کاشکی به جای ذغالی کردنش،جوری بنویسید که راهگشای کار دیگری هم باشه،کسی دیگه درگیر مشکل شما نشه،با شکایت ننویسین،با تلخی ننویسین،حداقل همه شو،اگه فکر میکنید سهمتون از زندگی،سیاه بودنه،پس ذغال فروشایی باشید که به روشن شدن زندگی دیگران کمک کنید
مطلب مهمتر بعدی اینه که بد نیست و نخواهد بود که گاهی فرکانس دیدتونو از رو مشکلات رو شادی ها هم ببرید،واسه خودتون هم خوب و مفیده
قبول ندارم حرفتو که از شادی هم بنویسی جز سیاهی چیزی نمیمونه
Miss U

من به شخصه حاضرم قسم بخورم که هیچ سیاهی ای به تصویر نمیکشم...اکثر وقتا نوشتن من سمت و سویی از پیش تعیین شده نداره،همیشه فقط یه موضوع کلی مد نظرم هست و وقتی دستام رو میذارم رو صفحه کلید انگار کس دیگه ای داره به جای من مینویسه...اما هرگز نه شاخ و برگ دادم به ماجرا و نه سیاهش کردم!
راهگشای کار دیگران بودن هدفی نیست که من از نوشتن دارم...من وقتی خودم نمیدونم چی درست و چی غلط اصلا نمیتونم بیام و راه و چاه رو به کسی نشون بدم،تنها کاری که از دستم بر میاد نوشتن صادقانه از چیزایی هست که برام پیش میاد،حتی قضاوت هایی هم که مینویسم صرفا چیزایی هست که خودم بهشون رسیدم و هرگز ادعایی بابت درست بودنشون ندارم(کما اینکه نظر مخالف هم زیاد داشتم).

شکایت...هرچند شکایت و گله از خدا شاید یه جورایی حق ما آدما محسوب بشه(هرچند دلیل منطقی نداره،چون همیشه خواست خدا بر خواست ما بنده ها ارجحیت داره) اما به شخصه سعی کردم هیچوقت تو نوشته هام گلایه از کسی وجود نداشته باشه...نمیدونم منظورت رو درست فهمیدم یا نه؟!

تلخ یا شیرین نوشتن اتفاقایی که برام میفته دست خودم نیست...حاضرم قسم بخورم و بگم اکثر اوقات(در واقع همیشه) نوشته هام جوری هست که بعد از انتشارش خودم تا چند روز میخونمش و برام تازگی داره...و خب چرا دروغ،اگه حمل بر افسرده بودنم نباشه(که حداقل شما میدونی به وقتش خنده و شوخی هم زیاد دارم) خودم این سبک نوشتار رو دوست دارم...تلخ هست ولی دروغ و بزرگنمایی نیست،صرفا افزودن مقداری آرایه ی ادبی(در حد فهم خودم) به نوشته هام هست.
من خودم رو در حدی نمیدونم که بخوام با نوشته هام راه کسی رو روشن کنم ولی همیشه و همه جا سعی کردم به اطرافیانم مشورت صحیح بدم...اما هیچ وقت نتونستم ماجراهای خودم رو به دیگران بست بدم و بگم چون من بابت فلان ماجرا بهمان نتیجه رو داشتم پس شما حذر کنید وگرنه سرنوشتتون همینه! بازم نمیدونم منظورت رو درست فهمیدم یا نه؟

شادی ها...نمیدونم،شاید تقصیر خودمه که دغدغه هایی که دوست دارم ازشون بنویسم با غم عجین شدن...حرف آخر هم از من نیست،من کجا گفتم از شادی هم بنویسم جز سیاهی نمیمونه؟؟:|

ضمنا کامنتت کلهم اجمعین تو حلقم...انشالله زودتر ترا ببینمت;)

میم جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 00:19 http://www.delaaheh.persianblog.ir

می‌نویسیم چون چاره دیگری نداریم. چون تنهایی تاب نمی‌آوریم زخم‌هایمان را. چون دوست‌تر داریم پرده‌ها را کنار بزنیم و زخم‌هایمان را به هم نشان بدهیم و ببینیم که همه زخم داریم. زخم تنهایی، زخم فاصله، زخم عشق...
می‌نویسیم به این امید که بگذرد...

مینویسیم که راحت تر بگذرد...

ناتمام شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 http://www.hanooznatamam.persianblog.ir


حرف نداشت............

یا در واقع...خیلی حرف داشت:)

پری سا چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:57 http://crayon.blogsky.com

ما می نویسیم ...چون می خوایم ادامه بدیم. ..حتی اگه روزای سیاهی باشه بعد این همه سیاه کردن سفیدی رو میاد ...

درسته...داریم ادامه میدیم.

S e P i D e H دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 00:10 http://dawn11.blogfa.com

لایک برای این پست.
چون بارها به خودم همین حرف ها گفته شده..

به خیلی هامون گفته شده...اما موضوع اینجاست که ما هم شادی و خنده داریم،شاید حتی عمیق تر از سایرین.

دونا پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:13 http://dona.persianblog.ir

" دنیای ما خاکستری ست...
کافی ست بنویسید تا باورش کنید... "
چقدر موافقم با حرفهایتان...
گاهی حرف هایی که در دنیای واقعی نمیشود زد میشوند سیاه نوشت های دنیای مجازی...

و تعمیم داده می شوند به دنیای واقعی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد