جنگل

در واقع خودمم هنوز نمیدونم راجع به کدوم یک از مطالبی که تو ذهنم وول میخوره میخوام مطلب بنویسم...عجب!


چند وقت پیشا بود که خبر درگیری یکی از قویترین مردان ایران رو شنیدم،خبری مبنی بر اینکه یکی از این قهرمانای بادکنکی توی یه درگیری خیابونی زده یک نفر رو کشته...به همین سادگی!

امروز(یعنی دیروز!) بود که تو اخبار ساعت 13:15 شنیدم یکی دیگه از قوی ترین مردان ایران فوت کرده،البته فوت کرده که نه...کشته شده!خبر از دستگیری قاتلین این قوی ترین مرد ایران بود...به همین سادگی!

خیلی عجیب غریبیم ها،چیزایی رو که نباید ساده بگیریم ساده میگیریم...صحبت از مرگ و میر و اینقدر ساده انگاری؟؟

بیاید موضوع ها رو مرور کنیم،نه مروری دقیق...یه مرور ساده،به سادگی کشته شدن انسان ها!

من خیلی قویم،دور بازوم زیادی کلفته،بهم میگن قهرمان،صدام میزنن ورزشکار...من با بقیه فرق دارم!کارای من در هر شرایطی باید راه بیوفته،مگه چی کم دارم؟؟بقیه منو میشناسن،خودمم زورش رو دارم...

پر بیراه هم نیستا،خب طفل معصوم هم تلویزیون ایام عید هی هی کلی نشونش داده هم کلا نمیشه ندیده گرفتش...

اینجور وقتا یه چیزی هست به اسم قانون،قانون با زور و وجهه ت کاری نداره،قانون میگه اگه از من تخطی کردی گردنت رو میشکنم،هرچقدرم کلفت باشه!

طرف جمع میکنه میره سر یه موضوعی با یکی درگیر میشه،گول بازوهاشو میخوره و میزنه طرف مقابلشو ناکار میکنه،کاری نداریم موضوع چی بوده،قهرمان بادبادکی قصه ی ما میزنه طرف مقابلش رو میکشه...

خسته نشید تو رو خدا...جای جالب داستان مونده،،،باز خوبه این فرد گول هیکلش رو خورده و در ادامه میبینیم زیادم تقصیر کار نیست! قصه ی بعدی از این عجیب تره،یکی دیگه از مردای قوی قصه ی ما داره راه میره،جلوش رو میگیرن،میخوان باهاش دعوا کنن،سه نفر هستن که قاعدتا باید از دور بازوی مرد قوی قصه ی ما خیلی بترسن اما...به سادگی میزنن شریان های حیاتی مرد قوی رو تیکه پاره میکنن و مرد قوی قصه ی ما توسط اصابت شئ برنده به گردن و سینه فوت میکنه!


دوستان صحبت از کشتار هست...کشتار نه در محله هایی که تبهکار و گنگستر توش هست،محله هایی که خود ما هر روز توشون قدم میزنیم،بدون هراس از کشته شدن! موضوع هرچه که بوده باشه من بحثم فقط یک چیزه،،،کجاست مجری قانون؟؟اصلا کجاست خود قانون؟؟آیا اون روزی که چند متری بیمارستان یکی رو کشتن نباید به این نتیجه میرسیدیم که شاید قانونی وجود نداره که ما بخوایم از مجری قانون انتظار اجراش رو داشته باشیم؟چرا هرکسی به خودش اجازه میده که به سادگی جون کس دیگه ای رو(حالا به هر دلیل) بگیره؟؟کجاست امنیت؟؟آرامش؟؟

این روزا فکر و ذکر پلیس شده حفاظت از عفت دختران این مرز و بوم،تو دانشگاه با پسر حرف نزنید،تو پارک بدون شوهر راه نرید،تو خیابون بدون همراه نباشید،همیشه هم اذن ولی رو به همراه داشته باشید...حالا اینکه هر آن امکان داره شکمتون سفره بشه رو بیخیال،مهم عفت شماست!!!!!


پ.ن1:روح الله داداشی به قتل رسید...توسط سه جوانی که با توجه به عکسشون بیشتر شبیه جوجه فکلی هستن تا قاتل!

پ.ن2:احتمالا اگه اون سه نفر قاتل،همراهشون یه دختر بود حتما پلیس بصورت اتفاقی شئ برنده(آلت قتاله) رو کشف و ضبط میکرد...چون اذن ولی دختر رو میخواسته!!!

پ.ن3:دیروز:فرزندم از خیابون رد میشی مواظب ماشینها باش...امروز:فرزندم از هرجا رد میشی مواظب آدما باش!

پ.ن4:شاید عادت کردیم،شاید عادت کردیم به دیدن مرگ بی دلیل دیگران تو این کشور...

نظرات 7 + ارسال نظر
میم مثل من سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 http://saniyeha71.blogfa.com

یه خانواده که چندتا از اعضاش مرد قوی هستن ٬ برو بیایی دارن واسه خودشون و اهل دعوا و فلان..
تو یه خانواده ی دیگه هم که مشابه این خانواده مردان قوی دارن..یکی از مردای قوی شون یکی رو میکشه و میگن در حال حاضر فراریه..
.
.
روز دوشنبه هم با این خبر شروع شد واسه م..
دیشب داداشی رو کشتن..!!
.
.
.
نمیدونم چه جور آدمی بود..شبیه اون چندتا خانواده بود یا نه!
ناراحت شدم...

آدمها هرقدر هم که بد باشن نباید بی دلیل جونشون رو از دست بدن...ما که خدا نیستیم!!!:(

ونوس سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:03 http://sadaf555.blogsky.com

دورد بر اقا ناصر. اونی که باید بشنوه خودش کر. قانون رو میگم. شبت خوش.

jiiiiigh چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:17

می دونی؟؟ .. تو این دوسال اینقدر خبرها رو دنبال کردم و خبرهای بد وول خورده تو سرم این روزا تحمل ساده ترین چیزها رو ندارم .. الان به جایی رسیدم که هر روز می خونم فلان جا فلان خبر بوده ولی نمی کشم برم تو جزئیاتش .. کم مونده بترکم و خودم بشم یکی شبیه اونا .. می دونم که داداشی رو کشتن ولی نمی دونم چرا و چه جوری ..

دیشب خبر وضعیت زندانها رو می خوندم .. چقدر خبرهای وحشتناک هست که ما ازش بی خبریم .. بخوایم یا نخوایم هم عادی میشه برامون .. وقتی کاری نمی تونیم بکنیم یا به بیان ساده تر نخوایم که بکنیم باید برامون عادی بشه ..

میفهمم چی میگی...میفهمم چون گاهی وقتا با خوندن نوشته هات از خودم بدم میاد!بدم میاد چون یه ذره از اون حسی که میگی رو تونستی با نوشته هات انعکاس بدی،و چقدر سنگین هستن...چقدر سنگین که باعث میشن از خودم خجالت بکشم و بدم بیاد!

این روزا دارم یه کتاب از بزرگ علوی میخونم،راستش با خوندن هر فصلش با خودم میگم چه کتابی...کاش میشد بفرستمش واسه نورا:)
اسم کتاب "53 نفر" هست...حتما بخونش!

راجع به خط آخر...هیچ حرفی برای گفتن ندارم،منم یه ترسو ام...مثل خیلیای دیگه:(

jiiiiigh پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 14:23

بعضی کارا و حرفای ما هم فقط یه ژسته برای رها شدن از حس عذاب وجدانی که باهامونه .. حس بدی دارم وقتی یکی به خاطر من از خودش بدش بیاد :(( ..

من آدمایی رو می شناسم که با دیدن ظلم و سختی قوی تر میشن .. دلشون رو می سپارن به اون بالایی و با تمام وجودشون می جنگن .. ایمان خیلی قشنگی دارن .. در برابر هر حرف و ناامیدی جوابشون یه آیه از قرانه که با تمام وجودشون بهش اعتقاد دارن و عمل می کنن .. نور قشنگی هست تو وجودشون ..

کتاب .. وااای خیلی کتاب نخونده دارم .. خییییلی .. این ترسناکه .. مرسی ی ی .. در اولین فرصت می خرمش .. و امیدوارم بخونمش .. :))

منظورم از خط آخر همه مون بودیم .. همه ی همه مون .. حتی خانواده ی خودم .. حتی من .. حتی من .. فقط باید وقتش برسه ناصر عزیز .. وقتش که برسه هیچ کس جلودار اون موج نیست ..

تا وقتی دیگران بابت شنیدن حقایق از زبان شما از خودشون ناراحت میشن نیازی به وجود اون حس بد نیست:)

ندا پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:48

اصن ربطی به ترسو بودن که تو کامنت نورا گفتی نداره..
ترس از چی؟؟ از کی؟؟
ما نمی ترسیم.. ما دیگه توان نداریم گاهی..خسته ایم.. بس اعتراض کردیم.. بس داد زدیم.. بس ایراد گرفتیم و به جایی نرسیدیم سکوت کردیم..
سکوتمون نه از رضایته و نه از ترس.. بلکه از اینه که واسه ناله هامون دوایی پیدا نمی کنیم..
ناچارا سکوت می کنیم.. ناچارا..

طرف صحبت من با خودم و امثال خودم بود،بهرحال واسه مثل منی سکوت در برابر ظلم یعنی تایید حرکت ظالم! :(

\-/ ! (] \-/ ]\[ جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:27

قانون ؟؟؟ دلمون به چی خوشه وافعا ؟؟؟‌ هرکسی باید این روزا خودش به فکر خودش باشه ... حتی اگه چند نفر تو خیابون تورو بی گناه گرفتند و بهت تجاوز کردن تو نمی تونی با فانون بری جلو ... چون در اصل هیچ قانونی بزرگ تر از زور و استکبار نیست ... !!!
از قدیم هم بوده ... نه که الان باشه ... الان بیشتر شدت گرفته ... هرکس سلاح حمل کنه ... هر کس چافو به دست باشه ... به اصطلاح دروغ قوی تره ...‌!!!!
. . . اگه بخواد راجبه این چیزا فکر کرد بحث زیاده !!!

شدیم مثل آفریقا...پر از گروهک های قاتل،که این بار تو جنگل و دهکده نیستن،،،وسط شهر هستن!!!!

مجتبی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:44

اگر می خواهید قانون به داد شما برسد، قانون را رعایت کنید !
کافیست اشکال گیری از دیگران. به خودتون بنگرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد